بابایی
سلام بابایی
این اولین باره که بابا برات یه مطلب می نویس، البته مامانی ازم خواست که برات بنویسم
امشب اخرین شبی هست که من و مامانی نمی دونیم نی نی ما دخمل یا پسر
فردا مامانی می ره و مشخص می شه چی هست کوچولوی ما
اما من دلم می خواست همراه مامانی باشم ولی می بینی روزگارو نمی تونم همراهش باشم چون باید اینجا باشم و برای عزیزانم روزی حلال داشته باشم
چند شب پیش شیطون امده بود توی جلدم می گفت برو سه روز مرخصی استعلاجی رد کن برو پیش مامانی و نی نی که این روزا بهت احتیاج دارند اما با خودم گفتم اگه از همین الان بخوام به خودم دروغ بگم من که مریض نیستم بعدها دنیا بهم دروغ می گه
بگذریم فردا قراره مامانی زنگ بزنه بگه تو دختری یا پسر، ولی همیشه از خدا خواستم چه دختر چه پسر
فقط سالم باشی بعد هم صالح باشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی