پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره
حسناحسنا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

ثمره عشق

پسری 10ساله به همراه خواهر 4ساله

برگشت

ما برگشتیم سه نفری. ما باهوای گرم و شرجی برگشتیم. برایمان زحمت بسیار کشیدند.در غیبت پدرت یا حتی وقتی هم که او بود. میدانی بیشتر وقت زندگیمان را در این 11ماه در کنار انان بودیم .مامان طوبی ،بابا علیٍ،و دایی ها با ما مهربانی که چه بگویم بیش از مهربانی کردن لطف کردن و من در روز اخر گریه کردم و مادرم نیز گریه کرد همه حال و هوای ابری داشتند اما چاره ای نبود از رفتن و بیشتر دل تنگ تو بودند تا من بیشتر هوای ترا داشتند تا من دوستت دارند فرزندم. همه به ما لطف کردند برای دیدنت همه امدند از مامان جان و باباجان و عمو و عمه هایت تا عموها و عمه های من تا خیلی های دیگر که فکرشان را هم نمیکردم و زندایی که هر روز برایمان با نکته ای جدید اموزشی می امد.و...
19 تير 1392

چهل مقدس

امروز روز چهلم زندگی توست.چهل روز است که ترا از اسمان بریده اند و به زمین دوخته اند.چهل روز است که تو زندگی زمینی را تجربه می کنی وگاه در حسرت اسمان برای خودت می گری و می خندی .نمی دانم به چه نتیجه ای رسیده ای خوب بودن زندگی اسمانی خوب بودن زندگی زمینی یا زمینی بودن و به اسمان رسیدن کاش زمینی بودن و به اسمان رسیدن انتخاب تو باشد تا شاید در این راه دست ما را هم بگیری. چهل عدد مقدسی است پیامبرت در چهل سالگی برگزیده شد موسی چله نشین شد و برای انان که زمین را ترک گفته و به اسمان می پیوندند چهلم می گیرند و برعکس برای کسی که از اسمان نیز بریده شده و به زمین پیوسته منتظر روز چهلم هستند .عدد عجیبی است این چهل.و راز و رمزی را با خود حمل می کند.که ه...
27 خرداد 1392

روز جدایی

ساعات اخری است که تو در بطن منی و این لحظات نمی دانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه رو به پایان است متاسفانه چون شیطنت هایت را رابطه ای که تو برایم با خدا ایجاد کردی را و................ .نمی توانم انگونه که هست داشته باشم و خوشبختانه که ری ماه ترا بعد از انتظار خواهم دید  از دیروز دوباره حرکاتت زیاد شده شاید تو هم دلتنگ مکانت خواهی شد نه جایی خون الود نه .پل مکانی که بدان وابسته ای به عرشی که از ان تغذیه می کنی و صداهایی از ان می شنوی که ما گوش هایمان را بر ان بسته ایم می گویند این لحظه ها لحظه های استجابت دعاست دعا می کنم که گوش هایت بدان اواها و چشمانت بدان زیبایی هایی که حال در دیدن ان به سر می بری بسته نشود دعا می کنم که بتوانی چشمان ...
18 ارديبهشت 1392

اخرین ها

دیروز اخرین پنج شنبه و امروز اخرین جمعه ای است که در بطن مادر قرار داری روزها گذشت پنج شنبه ها و جمعه های فراوانی گذشت و ما به همدیگر عادت کردیم و دل بستیم پدرت را نیز در این دل بستن گاه شریک کردیم .حرکاتت بزرگ شدنت بیماری های من همه و همه رو به پایانند تا موجب اغازی دیگر شوند امید است که خداوند این روزها را برای همه رقم بزند امین
13 ارديبهشت 1392

اموزه ها

هفت روز دیگر تو در اغوشمان قرار خواهی گرفت چشمانت را به جهانی باز خواهی کرد که انگونه که به انها یاد بدهی خواهند دید و خدا نکند که منفی باشد که روزگارت دگرگون است پسرم همه کوچک و بزرگ هر کس به درجه ای منتظر دیدن توست ولی بدان که این درجه های محبت و دوستی است که بین افراد تفاوت می گذارد و رفتارهای ما با ان ها یا رفتارهای انها با ما را می سازد. فرزندم هیچ جای خوبی را نمی گیرد ولی نه در جایی که حقت ضایع شود همیشه سربلند باش و به دنبال حقت که تضیع نکنند همانگونه که ترا دوست می دارند دوستشان داشته باش اما اگر دستی به یاری به سویت دراز شد بسنج خودت را و توانایی ات و بعد یاری کن
11 ارديبهشت 1392

یکی بودن ما

من و تو در یک جسم گنجیده ایم تا وقتی که مارا به زور از هم جدا کنند جدا خواهند کرد روزی و پدرت از روز اول لحظه شمار دیدن توست تا فارغ شدن من تو را بر چشم می گذارد شاید دروغ می گفت که تفاوتی نیست برایش در حنسیت توو مهم بود که پسر باشی و از جنس او مهم بود که تنهایی اش را با تو پر کند و من باز در تنهایی خود غوطه ور شوم فکر می کردم دوستت نخواهم داشت اما با ان شیرین کاریت دلم را به سویت روانه کردی برایم تفاوتی نیست در نحوه زندگیت که زندگی برای من معانی اش با دیگران متفاوت است حتی گاه با پدرت
6 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره عشق می باشد